ع.ش.ق سه کلمه تا عشق
 
 
سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 18:53 ::  نويسنده : ice_kiss

باد بی صفا!

دیدی کلبه چوبی اعتمادم با وزش خشک جور تو چه ناروا شکست

دیدی دلم شکست؟

دیدی زمن چه ماند؟

اشکی همیشگی

گلی تازه نشدنی

بی دلی باور نکردنی ،خاطره ای دست نیافتنی

دیدی سنگدل!

کوزه چشم من که چشمه ناب ترانه بود

با سنگ دلت برای همیشه شکست

دیدی دلم شکست؟

دیدی هرگز ترا نشناختم

همه چیز را در نرد عشق باختم

من که با تو رویاهای جوانی ساختم

شجاعانه بر لشگر رقیبان تاختم

دیدی شاه بیت غزلهای ناب من

شعر من پس از تو چه سرد شد

دشت سبز عشق چه زرد شد

سراسر دنیا حدیث درد شد

کودک روحم در آسیاب غم مرد شد

دیدی همبازی کودکی

در بازی قشنگ مهر

آخر تو جر زدی

بردی و جایزه ات یک عشق تازه بود

حال ببین در من .... بهار غروب کرده را

پاییز رسوب کرده را

زمستان خانه خریده را

تابستان مستانه رمیده را

بیا .....دلریزه های یاقوت گونه ام را بده

نمی توانی مثل قوری قدیمی مادربزرگ بندی بر آن زنی

ترسم که تیزی لبه هایش

دست نامهربان ترا چون خود زخمی کند

ای عشق حقیقی در ما طلوع کن

بگذار تا قلب پاک ما با نیشتر غم تو بسوزد و بسازد

و با جرعه های می ات مست کند

مست مست

و چون قطره ای ما را به اقیانوس تو برساند



سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 18:51 ::  نويسنده : ice_kiss

دیدی.....نفهمیدی

عشق دلباختگیست

برای دلبر سوختگیست

با رنج و غم آمیختگیست

و در آخر با مرگ در آویختگیست

 

دیدی صیاد

دیدی کبوتر جلد بام تو در گوشه قفس بال و پرش شکست

دیدی؟.......نه ندیدی

باور نمی کنم

چون هرگز راز دل نگفتمت

با دیده غمین فقط نگریستمت

شاید در سوگواری وفا گریستمت

من دگر آن عاشق همیشه نیستمت



سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 18:48 ::  نويسنده : ice_kiss

دیدی دلم شکست!

دیدی چینی اصل قلب خویش

سپردم به دستهای خواهشت

دیدی بی حواس!

پایت به سنگ خورد،افتاد بر زمین...شکست

دیدی چه بی صدا دلم شکست!

دیدی حدیث عشق و جنونت فسانه بود

دیدی عاشقانه هایت فقط یک ترانه بود

دیدی عشق پاک من برایت بهانه بود

و کلام نگاهم برایت چه بیگانه بود

دیدی کوهکن!

 دیدی به جای کوه غم ،تیشه ات قلب من نشانه گرفت

دیدی قایق عشقم ز دریای محبت کناره گرفت

کبوتر دلم هوای آشیانه گرفت

آسمان غم ابر ناله گرفت

دیدی ...عشقت حباب بود و در هوا شکست

دیدی دلم شکست

بی وفا!

بیهوده مکوش دلریزه های مرا جمع آوری کنی

مرا با دروغ های خود باز راضی کنی

که از چهره ام رفع دل آزاری کنی

با اعتمادم بازی کنی

دیدی دیوار صوتی هفت شهر عشق با ناله غم شکت

دیدی دلم شکست



سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 18:47 ::  نويسنده : ice_kiss

دلم تنگ است برای شانه های صبر

برای ناله های شب

برای گریه های درد

چه شد آن حرمت دلها

چه شد آن عهد وآن پیمان

کجا گم کرده راه شب

سبو در دست وراه کج

فغان از دست این وجدان

فغان از کج رو نادان

خداوندا نشانم ده حقیقت را

ومحو کن راه ظلمت را

خداوندا مدد میخواهمت امشب

خداوندا سبب میخواهمت امشب



سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 18:46 ::  نويسنده : ice_kiss

این روزها

که دلم برای خدا پرپر می زند

مشتی از حرف های تازه تر می زند

...
تا دیروز خدای من سنگ بود

ساکت و آرام

اما این روزها

خدای من راه می رود

حرف می زند

از همسایه حال مرا می پرسد

با دست خود برایم آش می آورد

در لیوانم چای

و در دلم قند می ریزد

این روزها

بقدری در دلم خداست

که فرصت دیدنش را دارم

فرصت یک فنجان چای خوردن با او



سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 18:45 ::  نويسنده : ice_kiss

مـیانِ بـاغِ چشـمانم........هـزاران رمــز و رازِ نی..........به هـر جوی و به هـر بندش

بسی رنج و ستم درپی
مـرا ، در خلوتِ شبها...............خوشا دستی که ناز آرد
میانِ سجده ی مستی
صـدایی در فراز آرد.................خـوشـا در گلشـن عشــقم ،‌هجوم بـاد و طـوفـان نیست
درونِ باغی از وحشت ،
نفــیرمـرگِ انسان نیست..در اینجا هیچ گـــرگــی نیست
هـمه هـم قــدّ و همسانند ، بـزرگی نیست.
در اینجا چــشم هـا ،
واگــوی احساسند،
درونِ دیــده خـــاری نیست
و یــا در آسـتین هاشان ،
نفیر مـرگ و ، مــاری نیست
در اینجا،
هـر صــدایی سبز می آید.
مـرا از وحشت ِطـوفـان مــلالـی نیست


میــانِ کــوچه ی بُـن بـست،


صـــدای قـیل و قـالی نیست


کسی در کین و نفــرت نیست


چــه خـوشبختم ! !


در اینجا ،


در هــــوای عــــشق بــایـد زیست.



سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 18:44 ::  نويسنده : ice_kiss

فـــــــــــــــریاد مـن شـکسته اگــر در گلو، وگر
فریاد من رسا،من ازبرای راه خلاص خود وشما
فــــــــــریاد می زنــــــــــــــــم، فـــریاد می زنم



سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 18:44 ::  نويسنده : ice_kiss

دستــهایمــــ را بـــرای تـــو می نویســــم

بـــرای تـــو !

کـــه در تیــــر راســــ نگاهتــــ نیســتمــــ

بـــــرای تـــــو !

کـــه چشمانتــــ افقــــ را رجـــ می زنـــد

مــــرا مــــی خوانـــــی ؟



سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 18:43 ::  نويسنده : ice_kiss

مَن مــُــــرده ام ..

بــ ه نَسیــــم خـــــاطره ای

تکانــــی میــــ خورَم

هَمیـــــن ..



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 19:11 ::  نويسنده : ice_kiss

خواب دیدم از تو دور شدم ...وای که عجب خواب بدی

گفتم بیا باهم بریم...گفتی که راهو بلدی

هرچی صدات کردم نرو...اما به جایی نرسید

یکی یجا فریاد میزد...دیونه از قفس پرید

صبح که رسید بیدار شدم...دیدم یه نامه روی در

نوشته بودی که سلام...مدتیو میرم سفر

بغضی نشست توی گلوم...خوابم یا این حقیقته؟

بازم صدات کردم ولی... دیدم سکوت جوابته

گفتم که شاید این سفر...تموم میشه همین روزا

دوباره باز میبینمش...چه خوش خیال بودم خدا

ساعتو لحظه هام گذشت...چشمام به کوچه خیره بود

من منتظر بودم بیاد...خیلی دلم تنگ شده بود

روزا مثل دویونه ها...پرسه زنون تو کوچه ها

شبا یه گوشه از اتاق...گریه و آه بیصدا

مثل همون خواب سیاه...رفتو منو تنها گذاشت

گفتن این قصه ی تلخ...ارزش گفتنو که داشت



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:27 ::  نويسنده : ice_kiss

می دانی..؟

آدم های ِ ساده..

ساده هم عاشق می شوند..

ساده صبوری می کنند..

ساده عشق می وَرزَند..

ساده می مانند..

اما سَخت دِل می کنند..

آن وقت که دل ِ می کنند..

جان می دَهند..

آدم های ِ ساده.....



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:27 ::  نويسنده : ice_kiss

این جمله را هرگز فراموش نکن
برای دوستت دارم بعضی ها مرسی هم زیاد است



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:26 ::  نويسنده : ice_kiss

یا فراموش کنیم
که همدیگر را میشناسیم
شاید
یک روز ، یکی از همین سشنبه های نیامده
باز
نگاهمان به هم افتاد
عاشق شدیم



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:25 ::  نويسنده : ice_kiss

اشتبـــاه مــن ايـن بــود ....
هــر جــا رنــجيدم ، لبــخند زدمـ ....
فــكر كــردند درد نــدارد ، سنــگين تر زدنــد ضــربه ها را ...



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:25 ::  نويسنده : ice_kiss

حـــالا که رفته اے دلـــم براے تــو بیـــشتر از خودم مـــےســوزد

فـــکر مــےکـنی

کســـےبه انـــدازه ے مـــن دوســـتت خواهـــد داشـــت ...!؟



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:24 ::  نويسنده : ice_kiss

دَســت ها چـه بی وَفـا هَستَنـد!

دُنــیآی دَسـت ها اَز هــَر دُنیــآیی بی وَفــآتــَر اســت...

امــروز دَســت هـآیــَت را می گــیرَنـد،

قـصـه عـآدَتــ کهـ شـُدی،

هـَمـآنــ دَسـت هـآ رآ بـَرآیـت تــِکـــآن میــ دَهـَند...!



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:23 ::  نويسنده : ice_kiss

دِلـَ ـمـ

بهـ بَهـ ـانهـ ے هَمیشَگـ ـے
....گِریـ ـستــــــــ
بُگـ ـذار بِگِـ ـریــَـدُ بـدانـَ ـد
کِهـ هـَ ـر آنچهـ خـ ـواسـتـــــــ
هـَمیـ ـشهـ نیـ ـستــــــ



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:23 ::  نويسنده : ice_kiss

وقتی از
کلمه ها
کاری بر نمی آید!
چه انتظاری میشود
از سکوت زندگی داشت؟



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:22 ::  نويسنده : ice_kiss

گوشـۀ راستـَمــ بنویـس
"
زنـــــده "
پخـش ِ مستقیـمــ ؛
از کجــآیــش مهم نیـسـت ،
بنویـس
زنده استــ
هرچند دلَشـ
گرفـته بـاشَـد ...



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:22 ::  نويسنده : ice_kiss

براي قرصــهايم لالايي مي خــــوانم

تا به خواب روند

و

فراموش نکنند که خــــــــــواب آورند

نــــه يــــــــــــاد آور...!!



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:21 ::  نويسنده : ice_kiss

بـــنـــد د لـــ ــ ــ ـــ ـــم ر ا ....

بــه بــنـد کــفــش هـــا یـــت گــــره ز د ه بــــو د م ....

کــــه هــــر جــــا ر فـــتــــی د لـــــم ر ا بــــا خــــو د بـــبـر ی ...

غـــــــــافــــــــل ا ز ا یـــنـــکـــه ....

تـــــو پـــــــا بــرهـــنــه مـــی ر و ی و بـــی خـــبر



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:20 ::  نويسنده : ice_kiss

دلم تنگ شده...
برای قفسی که در آن نفسم تنگ میشد...
نفس تنگی را می شد
نادیده گرفت..
اما دلتنگی را.... ؟؟؟؟؟؟؟؟



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:20 ::  نويسنده : ice_kiss

بارانی ات
را بپوش
و در آغوشم بگیر..
.
ابر،ابر
گریه دارم!!



پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 15:17 ::  نويسنده : ice_kiss

اینروزها
شبیه هیچ کس نیستم
حتی خودم
خسته میشوم
سرم را میان دستانم میگیرم
و تو را...
و تو را...
و تو را...
من تو را
دیر زمانیست
که داد میزنم
میشنوی...؟!!



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:20 ::  نويسنده : ice_kiss

دلتـــــ را جـایـی ... حـوالی خــدا . . . چــهار میــخ کـن کـه بـا رفـتـن ایـن و آن نـــرود . .



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:19 ::  نويسنده : ice_kiss

چقدر سرد است!

وقتی...

می خواهمت و نیستی



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:19 ::  نويسنده : ice_kiss

کاش میشد فراموش نمی‌کردیم ...
اولین لحظه ی عاشقی را ...
اولین نگاه ...
اولین انتظار ...
اولین خواهش ...
اولین دوستت دارم‌ها را ...
کاش اولین‌ها همیشه ...
تازه و ناب ...
باقی‌ می ماندند ...
کاش به این زودی‌ها عادت نمی‌‌کردیم ...
به چیزهای به ظاهر ساده ...!!!



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:19 ::  نويسنده : ice_kiss

یآدم باشد
وقتی آمدی تَنـگ در آغوشـَت گیـرم
وَ بگویم چقـَدر ْ کـَلافِـه اَم

یآدم باشد
چشم ْ اَز چشمانَت برندارم
تآ حسابی ســـیـر شوَم

یآدم باشد
بگویم چقـَدر ْ دوستَت دآرم
وَ چقدر به تو مُــــحتاجـَم

یآدم نرود … !



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:18 ::  نويسنده : ice_kiss

عشق چیست؟

مادر گفت عشق یعنی فرزند.

پدر گفت عشق یعنی همسر.

دخترک گفت یعنی عروسک.

معلم گفت عشق یعنی بچه ها.

خسرو گفت عشق یعنی شیرین.

شیرین گفت عشق یعنی خسرو.

فرهاد گفت:........؟

فرهاد هیچ هم نگفت!

فرهاد نگاهش را به آسمان برد.با چشمانی بارانی...میخواست فریاد بزند اما سکوت کرد!

میخواست شکایت کند اما نکرد...نفسش دیگر بالا نمی آمد!

سرش رو پایین آورد و رفت هر چند که باران نمیگذاشت جلوی پایش را ببیند ولی او نایستاد..

سکوت کرد و فقط رفت چون میدانست او نباید بماند...

و عشق معنا شد



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:18 ::  نويسنده : ice_kiss

دلتنگی پیچیده نیست...
یک دل و یک آسمون ...
و یک بغض ...
و آرزوهای ترک خورده ... !
به همین سادگی ...!!!!!



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:16 ::  نويسنده : ice_kiss

خداحافظ...!!
گوشی قطع...!!
پشتش سیگار...!!
صدای ضبط زیاد...!!
ریپیت...!!
خالی از خویشی و غربت ,گیج و مبهوت بین بودن و نبودن ...!!
پشتش سیگار...!!
لش, روی تخت...!!
گریه کنار هر عکس مشترک...!!
پشتش سیگار...!!
نگاه به ساعت دقیقه به دقیقه...!!
پشتش سیگار...!!
خیره بر گوشی چشم انتظار...!!
پشتش سیگار...!!
اولین روز بی تو بودن...!!
لعنتی می دانم...!!
روزهای دیگر هم به همین سادگی می گذرد...!!



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:16 ::  نويسنده : ice_kiss

تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم...
و در اضطراب گلبوته های جدایی ,...
چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر عشق , آذین می بندم ....
به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم , آشیان کردی...
و بر تاروپود تنم حروف عشق را ترنم نمودی ....
پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت
هنوز در من شمعی روشن است ....
و من...
در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام...
تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان...
"
تــــــــــو" تجلی کند ....!!!



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:16 ::  نويسنده : ice_kiss

گاه از کاغذها میپرسم
غم خود غیر ِ شما
با چه کس باید گفت؟
بی درنگ اشک ز خودکار روان میگردد
و سطوح ِ کاغذ خیس از چشم تر ِ خودکارم
با غم ِ خامش ِتنهایی من
آشنا میگردد



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:15 ::  نويسنده : ice_kiss

کاش غم و غصه هم قیمتی داشت، مجانی است لعنتی، همه می خورند ...



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:15 ::  نويسنده : ice_kiss

تبــــ کـــرده ام
داغ داغ داغ
بازار دیوانگــی ام
هرچندکسی نمیبیند
امـا گه گـدار ازایـن خیابانها رد شــدن
بـدنیستـ
ـ شاید کسی ورود ممنــوع
چشمــهایش زیربــاران
پاکــ شـده باشد!



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:14 ::  نويسنده : ice_kiss

گمت كرده ام انگار...

به صورت همه ادم ها

نگاه مي كنم

خيره مي شوم بلكه رد پايي از تو

پيدا كنم

شايد كسي شبيه تو لبخند بزند

شايد كسي مثل تو اخم بكند

شايد كسي اشك هاي تو را توي صورتش داشته باشد
شايد كسي...

شايد كسي...

شايد كسي...

گمت كرده ام انگار!!!!...



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:13 ::  نويسنده : ice_kiss

خوشا به حال کلاغان
که از زمین دورند
حتی به ارتفاع یک درخت



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:12 ::  نويسنده : ice_kiss

برای من از دل شــکسته نگو
که دلــﮯ دارم
شــکسته تر از سکوتـــ
شــکسته از درد
شــکسته از
زخــم
شــکسته از عشــق
شــکسته از
گنــاه



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:12 ::  نويسنده : ice_kiss

فـــرامــــوش کــــردنت کــــار سختــــی نیــــست

کـــافیــــست دراز بــکشــــم

چشــــم هـــایــــم را ببنــــدم

و بـــــرای همیشـــــه

بمیــــــــرم



یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 19:11 ::  نويسنده : ice_kiss

دل من باز گریست،

قلب من باز ترک خورد و شکست،

باز هنگام سفر بود و من از چشمانت می خواندم

که به آسانی از این شهر سفر خواهی کرد،

و از این عشق گذر خواهی کرد،

ونخواهی فهمید،

بی تو این باغ پر از پاییز است ...



درباره وبلاگ


دوست گلم به وبلاگ خودت خوش اومدی
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس 3-kalametaeshgh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 10910
بازدید ماه : 21892
بازدید کل : 200396
تعداد مطالب : 1812
تعداد نظرات : 208
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->