نيستی حالم خرابه تورو با يکی ديگه ديدم
داغون شدم مردم ولی باز تورو بخشيدم
نيستی دلشوره دارم ميبينم تورو تو چشمام
اين تقدير بی رحمه با قلبم عشق من برو نذار تنھام
نيستی حال من خرابه نيستی دستام سرد سرد
چشمام تورو با اون ديد و دلم باور نکرد
نيستی و ھوای اين گريه داره بغضمو ميشکنه
من مردم و دستھای تو قاتل منه
رفتی از اين آغوش چه راحت و باز منم تنھا و خاموش چراغم
چه بی اعتنا رفتی نفھميدم حس من واست يه تفريحه
تو که ميدونستی وجود تو ترک درداست
تو ميدونستی نبود تو مرگ فرداست
ولی آروم آروم زير بارون داغون
قدم ميزنم و تو ھم شادی با اون يارو
سراپا گوش بودم وقتی که تو داشتی حرفی
حالا که بھت نياز دارم گذاشتی رفتی
باشه منم ميزارم رگ اين گردن که رفتمو ديگه پيشت برنميگردم
ولی روزی رو ميبينم که يارت سيره از تو و يکی ديگه از کنارت ميره
به ھر دستی که بدی ميگيری از ھمون دست
اون نفرين من نيست بازيه زمونست
اون می خواد که دل تو با حرفاش خواب شه
صبر کن بزار يکمی يخاش آب شه
وقتی می فھمی چه کسی پشت روبنده که به احساست بزنه يه مشت کوبنده
نيستی حال من خرابه نيستی دستام سرد سرد
چشمام تورو با اون ديد و دلم باور نکرد
نيستی و ھوای اين گريه داره بغضمو ميشکنه
من مردم و دستھای تو قاتل منه
چقدر باھات حرف دارم و چقدر خرابم
کاش لااقل بودی ميدادی يه خط جوابم
توکه ھی ميگفتی تا ته خط باھام ھستی
چرا رفتی و با درد دست و پاھامو بستی
چرا ھان .........‼
به خدا تا به من حرفی نزنی نميرم تو چرا واقعا رفتی
لااقل يه چيزی بگو
بگو دوست نداشتم بگو از خدام بود که تو شب و روزت نباشم
يعنی قصدت از اول اين بود که با من نمونی
حرف بزن تو که اينقدر نامرد نبودی
چی ميگم اون ديگه نيست پيشم
چشم تو اين امتحان ھم بيست ( ٢٠ )ميشم
ولی چرااز سنگه قلبھا تو اين شھر تاريک
اسير کابوسم تو يلداترين شب تاريخ
کابوسی که نفس رو تو سينه حبس ميکنه و ميبينم يکی ديگه تنتو لمس ميکنه
داره تنم ميلرزه واسه ادامه خوابم حتی قلم ميترسه
ختم کلام رفتی از اين آغوش چه راحت و باز منم تنھا و خاموش چراغم
نيستی حال من خرابه نيستی دستام سرد سرد
چشمام تورو با اون ديد و دلم باور نکرد
نيستی و ھوای اين گريه داره بغضمو ميشکنه
من مردم و دستھای تو قاتل منه
نظرات شما عزیزان: