ع.ش.ق سه کلمه تا عشق |
|||||||||||||||||||||||||
دلم هوای بیگانه بودن دارد دلم دوباره سکوت میخواهد می خواهد غرق شود باز هم غرق در نبودن دلم مدتی است غربت دارد ! سنگینی دارد! مدتی حیران است ! سرگردان است! شاید دلم نوشتن می خواهد چند وقتی است کم می نویسم و این دوری آزارم میدهد دیگر واژه ها تکراریست دیگر قدرت بیان درونم را ندارد چقدر واژه ها حقیرند ولی دلم نوشتن می خواهد کلام می خواهد !! سادگی می خواهد!! دلم پرواز با واژه ها می خواهد پرواز با معنا...! پرواز با روح...! عروج از خاک...! دلم می خواهد ساده با تو کلام بگویم در نوشتن است که جان می گیرم وقتی قلم را در دست می گیرم عطشی در رگهایم می دود و مرا تشنه تر می کند این نوشتن است که سیرابم می کند با نوشتن است که همدم لحظه هایم پر رنگ تر می شود و من بیقرار تر ...محتاج تر....عاشق تر..!
وقتی می نویسم انگار است که مقابل تو نشسته ام نگاهم میکنی و من این را میفهمم فریاد رهایی را از چشمانم می خوانی و من شاد می شوم و من می ترسم که لحظه ی با تو بودنم زود تمام شود می ترسم که دیگر مقابل تو ننشینم می ترسم فرصت را از دست بدهم و تو دیگر لب های بسته ام را نخوانی می ترسم سکوت فراموشم کند و رهایی گذر از خیالم نکند می ترسم جهل بر من سایه افکند و غرق شوم در هیچستان
آرامش لحظه های تنهایی ام بود من در توست!! در توست که من هستم ! جریان دارم ! بودنم در جاری بودن توست!
می دانم که می دانی قلبم برای تو می تپد! فکر لحظه ای فراق تو روحم را فسرده است! می دانی با تو بودن را به هیچ بهایی نتوان داد!
من با تو به عرش خواهم رفت با تو پرواز خواهم کرد با تو جوانه خواهم زد فردا خواهم شد نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|